زندگی نامه شهید مجید ارجمندی
تبلیغات
تبلیغات
جای تبلیغ شما خالیست . . .
نوشته شده توسط : محمد حسین

 

شهید مجید ارجمندی در تاریخ 28/6/1350 در تهران و در یک خانواده مذهبی متولد شده و از همان کودکی با نوای روح بخش قرآن و تحت مراقبت های خانواده از هرگونه انحراف و تماس بادوستان ناباب بدور بود و با توجه خانواده در مدارس مذهبی شروع به تحصیل کرد و باتوجه به هوش و استعدادی که داشت همیشه جزء شاگردان رتبه بالای کلاس بود در دوران انقلاب اکثرا دستش در دست پدر بود و به همراه او در برنامه ها و مجالس شرکت داشت و اثر همین مجالس بود که در روح بزرگ او جای گرفته و اورا عاشق به اسلام و امام حسین (ع) وکربلا کرده بود.

باگذشت زمان که شخصیت وی شکل می گرفت اعتقاد و ایمان او نسبن به اسلام سخت تر و استوار تر می گردید.

مجید اهل پر حرفی نبود و مرد عمل بود و کسی بود که به گفته یکی از مربیانش همیشه طرح نو در سر داشت و کسی بود که خط میداد و به هر خطی وارد نمی شد.

به حرف ها توجه کامل داشت وهمیشه با صبر و حوصله زیاد به تمام صحبت ها گوش میداد وبعد در حد دوکلام خلاصه و مختصر جواب می گفت وروحش بزرگ بود و آن روح در کالبد کوچک او قرار نداشت او فکری باز و بینشی صحیح داشت و همیشه مسائل را از دیدگاه خدا و اصلاح و مکتب می نگریست در درون چیزی داشت که نمی توانست آن را برای هرکس بیان کند و کمتر به درون و دل او پی برده بودند.

مجید انسانی آرام ،متین،باوقار،با اخلاص و پاک بود همه کس اورا نشنا خته واو خود را کمتر به دیگران شناسانده بود به واجبات دین توجه زیادی داشت به مستحبات عمل می کرد.

بی دلیل و بی توجه از کنار مسائل گذر نمی کرد.

نماز جمعه و دعای کمیل و زیارت بهشت زهرایش کتر ترک می شد  و همین ها بود که معرفت الی الله را در دلش رویانیده بود،اهل عاطفه و محبت بود از او کسی بدی ندیده بود.همیشه برای کمک ب دیگران و همدردی با آنها آماده بود  و پیش قدم بود از حرف هایی خلاف مصلحت انقلاب و اسلام بود به شدت ناراحت می شد وهمیشه از آن مجالس دوری می کرد  و همیشه نصیحت به دوری از این حرفهاو مجالس می کرد .

اهل مطالعه بود اوقات خود را به بطالت نمی گذرانید.

اکثرا بعد از فراق درس و مدرسه یه حوزه می رفت و به درس حوزه علاقه زیاد داشت تا جایی که تصمیم داشت در حوزه درس بخواند و درس را رها کند و در این رابطه خوابی دیده بود  که این خواب را امام جماعت مسجد محل که در این خانه رفت و آمد داشت بعد از شهادتش برای خانواده او تعریف کرده بود.

ایشان تعریف کردند مجید در مسجد مرا دیدوگفت حضرت ابا عبدالله را در خواب دیده که به او گفته به جمع ما وارد شو و این همان عشق و علاقه و ارتباطی بود که مجید دردرون داشت وهمه از آن بی خبر بودند و بالاخره نیز به آرزوی خود رسید مجید در حدود سال سوم راهنمایی بود که همچون عاشقان دیگر عزم جبهه کرد ولی به علت کمی سن و جثه با رتن او موافقت نشد  و بالاخره در سال اول دبیرستان تحت تعلیم و آموزش نظامی قرار گرفت و در بهمن سال 64 به جبه ازام شد و تا اواخر اسفند اولین ماموریت خودرا به پایان رسانید و به تهزان باز گشت. ولی باید گفت عاشق شدن خیلی سخت است و به انتظار نشستن سختتر او با آن روح بزرگ که سراسر همدردی و همیاری بود نتوانست همرزمان خود را تنها بگذارد و در اواسط فروردین برای بار دوم به جبهه اعزام شد و در خرداد برای امتحانات آخر سال حاضر شد با استعداد و هوش سراری که داشت در شهریور ماه کارنامه قبولی را برای خانواده به ارمغان آورد.

ودر همین دوران سه ماهه بود که از طرف پایگاه آموزش دیگری برای وی و همرزمانش در نظر گرفته بودند شرکت کرده بعد از پایان دوره آموزشی  وپایان امتحانات بار دیگر در مهرماه 65 عازم جبهه شد.

در نامه هیش همیش توجه به اسلام،انقلاب ،شهدا و خانواده شهدا صبر در مصائب و جداییها تاکید داشت.

بالاخره سه آرزویی که مدت ها در دل پاکش پرورانده شده بود نائل آمد و با پیکری خونین به بنشیند.

خلعت زیبا                                         ورشید   این

هدتی                                              سرباز سلام

به قامت رسا                                       برازنده باد






:: موضوعات مرتبط: معرفی , معرفی و وصیت نامه ی شهدا , ,
:: بازدید از این مطلب : 288
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : یک شنبه 3 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: